باد !
شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۳۸ ب.ظ
بـــــاد می برد و ویـــــران می کرد
خواهش دستان یک کـــــودک را
سیرت زیبای یک مـــرد را
چون یک لحظه ی طوفانـــی
چشم ها را آتــــش گفت
مرگ ها را وســــعت گرفت
ناگه دامن صــــحرای عشق به سوزش قیامت شد
پرندگان آوای اســـارت را سر دادند اما امان از طمع صیّادان !
سفره های دلـــ کوچک تر ز دیگری !
حرف های نـــــــاب در باغچه ها لگد مال شد و خار !
عبور لحظه های فانـــی را دیده ایم و هیچ نمی گوییم !
یا که باز چفـــت دهـــان بسته ایم
و با حیرت تمام این لحظه های رفته را نـــظاره میکنیم ؟
این حرف های گفتنی ، بسی ناگفتنی بود
باشد که بر طرح قــــلم گویم این واژه های وارونــــــه را تا نشود عیبی ز درد ها !
۹۲/۱۰/۱۴